سلام. به شما شنونده های عزیز امیدوارم عالی باشید، شما دارید به «قسمت چهارم پادکست حقوقی نجوای عدالت» گوش می کنید. من “نام گوینده” هستم و اینجا جاییه که داستانهای واقعی رو با چاشنی علم حقوق میشنویم و در خلال اون، هم از نگاه روانشناسی و هم از نگاه حقوقی بهشون سرک میکشیم.
امروز قراره با هم وارد قصهای بشیم که شاید برای خیلیها آشنا به نظر برسه. قصهای درباره اعتماد، خیانت و تصمیمهای سختی که زندگی رو دگرگون میکنن.
«خوب، اینجا لازم میدونم از خانم نجمه قیاسوند، وکیل پایه یک دادگستری و متخصص پروندههای خانواده در اصفهان، تشکر کنم که حامی این اپیزود هستند. حمایتهای ایشون باعث شده بتونیم این محتوا رو برای شما تهیه کنیم و امیدوارم اطلاعات امروز به براتون مفید باشه.»
علی، مردی سیوچند ساله، کارمند بانک. زندگی آرام و معمولی داشت. چند سالی بود ازدواج کرده بود. همسرش، فریبا، در یک شرکت خصوصی کار میکرد.
از بیرون همهچیز عالی به نظر میرسید: زوجی شاغل، زندگی نسبتاً مرفه، آیندهای روشن.
اما قصه ما جایی شروع میشه که آرامش، مثل شیشهای نازک، ترک برمیداره…
علی کمکم متوجه تغییراتی در رفتار همسرش شد. شاید به ظاهر کوچک بودن، اما مثل قطرههایی بودن که در سکوت سنگی رو سوراخ میکنن.
- وقتی سفر کاری میرفت، فریبا خیلی بیشتر از قبل بیرون میرفت.
- گاهی نصف شب گوشی در دست داشت و میخندید، خندههایی که مدتی بود به علی هدیه نمیداد.
- یک بار علی رمز گوشی فریبا رو امتحان کرد، فهمید عوض شده. واکنش فریبا تند بود: «مگه من زندانیام؟!»
- و مهمتر از همه، سردی و فاصله عاطفی و جنسی که دیگه نمیشد انکارش کرد.
اینجا میخوام مکث کنم. چون این نشونهها، در علم روانشناسی خانواده، خیلی وقتها به عنوان شاخصهای بحران در رابطه شناخته میشن.
نه همیشه به معنای خیانت، ولی قطعاً زنگ خطر جدی برای هر زندگی مشترک.
علی تصمیم گرفت امتحان کنه. یک روز به دروغ به فریبا گفت: «من دارم میرم مأموریت بندرعباس.» اما واقعیت این بود که نرفت.
یواشکی مراقب شد.
و بله… همسرش رو دید که در یک کافیشاپ، با مردی دیگه نشسته، خندان، آسوده، بیخبر از اینکه نگاه علی از دور اونو میبینه.
اینجا نقطهایه که خیلیها دنیاشون فرو میریزه. روانشناسا میگن لحظه مواجهه با خیانت، شبیه مرگ عزیزانه: شوک، انکار، خشم، افسردگی… و بعد شاید پذیرش.
علی اما سکوت کرد. چیزی نگفت. رفت سراغ دوستش، مهرداد، و همه چیز رو برای او تعریف کرد.
مهرداد گفت: «شاید اشتباه میکنی. شاید دچار سوءظن شدی.»
اینجا یه نکته مهم حقوقی هست:
در قوانین ایران، برای اثبات خیانت، شک و گمان کافی نیست. باید سند و مدرک وجود داشته باشه. عکس، فیلم، پیامک یا شهادت معتبر.
پس توصیه مهرداد – بدون اینکه خودش بدونه – از نظر حقوقی هم درست بود: عجله نکن، چون بدون مدرک، هیچ چیز قابل اثبات نیست.
اما علی دستبردار نبود. یک شب وقتی فریبا گفت با دوستانش به خرید میره، علی دنبالش کرد.
این بار همهچیز واضح بود. رستورانی دنج، مردی شیکپوش، آغوشی صمیمانه.
لحظهای که زمین زیر پای علی خالی شد. دستهاش میلرزید، اشک جلوی چشمهاشو گرفته بود.
تمام خاطرات شیرین، تمام سالهای زندگی مشترک، در چند ثانیه مثل فیلمی معکوس از جلوی چشمش رد شد.
وقتی فریبا شب به خانه برگشت، علی دیگه اون مرد سادهدل قبلی نبود.
با چشمانی پر از اندوه اما صدایی آرام گفت: «فریبا، باید با هم حرف بزنیم. دربارۀ چیزهایی که من میدونم… و تو فکر میکنی نمیدونم.»
سکوت.
سکوتی سنگینتر از هر کلمهای.
رنگ از رخسار فریبا پرید. بازی تمام شده بود.
حالا بذارید کمی از دنیای داستان فاصله بگیریم.
خیانت فقط یک «رویداد» نیست؛ یک زلزله عاطفی و روانیه.
طبق پژوهشها، افرادی که با خیانت مواجه میشن، دچار علائمی مشابه اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) میشن: کابوس، بیخوابی، وسواس، از دست دادن اعتماد به همه.
این یعنی ذهن علی، حتی اگر بخواد ادامه بده، دیگه همون ذهن قبلی نخواهد بود.
از نظر حقوقی هم، خیانت همسر میتونه از مهمترین دلایل درخواست طلاق باشه.
در ایران، اثبات رابطه نامشروع میتونه منجر به مجازات بشه، اما تکرار میکنم: بدون مدرک معتبر، هیچ دادگاهی صرفاً به «احساس» یا «حدس» توجه نمیکنه.
به همین دلیله که وکلا همیشه میگن: اگر شک دارید، اول آرامش خودتون رو حفظ کنید، بعد دنبال شواهد باشید.
داستان علی و فریبا، میتونه چند سرنوشت داشته باشه:
- علی میتونه راه جدایی رو انتخاب کنه، با همه سختیها و دردهاش.
- یا میتونه راه بخشش رو بره، البته اگر خودش و روانش توان این بخشش رو داشته باشن.
- یا شاید راه سومی، جلسات مشاوره، رواندرمانی و تلاش برای بازسازی رابطه…
اما یک چیز قطعیه: بعد از خیانت، هیچ رابطهای مثل روز اول نخواهد بود.
و در پایان، پیامی برای شما شنونده عزیز:
زندگی مشترک، مثل یک باغه. اگر به موقع مراقبت نشه، علفهای هرز میتونن آرام آرام ریشه عشق رو خشک کنن.
خیانت فقط یک «حادثه» نیست؛ نتیجه مجموعهای از کمتوجهیها، سوءتفاهمها و دیوارهاییست که بیصدا بین دو نفر بالا میره.
پس قبل از اینکه دیر بشه، گفتوگو کنید. مرزهای رابطهتون رو شفاف کنید. و اگر حس کردید چیزی درست نیست، به جای سکوت، از مشاوره حرفهای کمک بگیرید.
در اینجا اتون دعوت می کنم به صحبت های کارشناس حقوقی خانم نجمه قیاسوند که یکی از بهترین وکلای اصفهان هستند با دقت گوش کنید که که به نکات خیلی مهمی اشاره می کنند.
خوب خیلی ممنون از خانم قیاسوند امیدوارم که از صحبت های ایشون بهره برده باشید ، این بود قسمت سوم اپیزود امروز از « پادکست حقوقی نجوای عدالت» امیدوارم شنیدن این داستان و تحلیلها، به شما در درک بهتر روابط انسانی و تصمیمهای سخت زندگی کمک کرده باشه. باز هم از خانم نجمه قیاسوند که حامی این قسمت از پادکست بودند تشکر می کنم
تا اپیزود بعدی، با عدالت، آرامش و آگاهی، همراه باشید. خدا نگهدار